SABA
مهمان گرامی به انجمن صبا خوش آمدید.

شما در حال مشاهده انجمن به صورت مهمان هستید که در این حالت دسترسی های لازم برای استفاده کامل را ندارید. با عضویت رایگان شما قادر به مشارکت در بحث ها , دانلود فایل ها , ارسال مطلب و نظرخواهی و ... خواهید شد. مراحل ثبت نام آسان و سریع می باشد , همین ثبت نام حالا کنید!

اگر کلمه عبور خود را فراموش کرده اید آن را بازیابی کنید.
اگر در مراحل ثبت نام یا ورود به انجمن با مشکل مواجه شدید با ما تماس بگیرید.


SABA
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

SABAورود

froum

http://01.music-persian.info/ftopicp-137990.html
http://01.music-persian.info/ftopicp-137990.html
http://01.music-persian.info/ftopicp-137990.html
http://01.music-persian.info/ftopicp-137990.html

description***کرگدن ها هم عاشق می شوند*** Empty***کرگدن ها هم عاشق می شوند***

more_horiz
کرگدن گفت : نه امکان ندارد ،

کرگدن ها نمی توانند با کسی دوست بشوند .

دم جنبانک گفت : امّا پشت تو می خارد . لای چین های پوستت پر

از حشره های ریز است . یکی باید پشت تو را بخاراند .

یکی باید حشره های تو را بردارد .

کرگدن گفت : امّا من نمی توانم با کسی دوست شوم .

پوست من خیلی کلفت است .

همه به من می گویند : پوست کلفت .

دم جنبانک گفت : امّا دوست عزیز ، دوست داشتن به

قلب مربوط می شود نه به پوست .

کرگدن گفت : ولی من که قلب ندارم ، من فقط پوست دارم .

دم جنبانک گفت : این که امکان ندارد ، همه قلب دارند .

کرگدن گفت : کو ، کجاست ؟ من که قلب خودم را نمی بینم .

دم جنبانک گفت : خوب ، چون از قلبت استفاده نمی کنی ،

قلبت را نمی بینی . ولی من مطمئنم که زیر این پوست کلفت ،

یک قلب نازک داری . کرگدن گفت : نه ، من قلب نازک ندارم ،

من حتما یک قلب کلفت دارم .

دم جنبانک گفت : نه ، تو حتما یک قلب نازک داری ،

چون به جای اینکه دم جنبانک را بترسانی ،

به جای اینکه لگدش کنی ،

به جای این که دهن گشاد و گنده ات را

باز کنی و آن را بخوری ، داری با او حرف می زنی .

کرگدن گفت : خوب این یعنی چه ؟

دم جنبانک گفت : وقتی که یک کرگدن پوست کلفت ،

یک قلب نازک دارد یعنی چه ؟

یعنی اینکه می تواند دوست داشته باشد ،

یعنی اینکه می تواند عاشق شود .

کرگدن گفت : اینها که می گویی یعنی چه ؟

دم جنبانک گفت : یعنی .............

بگذارروی پوست کلفت قشنگت بنشینم ، بگذار!

کرگدن چیزی نگفت ، یعنی داشت دنبال یک جمله ی مناسب می گشت ،

فکر کرد بهتر است همان اولین جمله اش را بگوید .

امّا دم جنبانک پشت کرگدن نشسته بود و داشت پشتش را می خاراند .

داشت حشره های ریز لای چین های پوستش را بر می داشت .

کرگدن احساس کرد چقدر خوشش می آید .

امّا نمی دانست از چی خوشش می آید .

کرگدن گفت : اسم این دوست داشتن است ؟

اسم این که من دلم می خواهد تو روی پشت من بمانی

و مزاحم های کوچولوی پشتم را برداری ، دوست داشتن است ؟

دم جنبانک گفت : نه ، اسم این نیاز است. من دارم به تو کمک می کنم

و تو از اینکه نیازت برطرف می شود ، احساس خوبی داری .

یعنی احساس رضایت می کنی ، امّا دوست داشتن مهمتر از این است .

کرگدن نفهمید که دم جنبانک چه می گوید .

روزها گذشت ، هفته ها و ماهها و دم جنبانک هر روز می آمد

و پشت کرگدن می نشست .

هر روز پشتش را می خاراند و هر روز حشره های کوچک

مزاحم را از لای پوستش بر می داشت و

کرگدن هر روز احساس خوبی داشت .

یک روز کرگدن به دم جنبانک گفت : به نظر تو این موضوع که

کرگدنی از اینکه دم جنبانکی پشتش را می خاراند

و حشره های مزاحمش را بر می دارد ...

احساس خوبی دارد ، برای یک کرگدن کافی است ؟

دم جنبانک گفت : نه ، کافی نیست .

کرگدن گفت : درست است کافی نیست . چون من حس می کنم

چیزهای دیگری هم دوست دارم .

راستش من بیشتر دوست دارم تو را تماشا کنم .

دم جنبانک چرخی زد و پرواز کرد ، چرخی زد و آواز خواند ،

جلوی چشمهای کرگدن .

کرگدن تماشا کرد و تماشا کرد و تماشا کرد ، امّا سیر نشد .

کرگدن می خواست همینطور تماشا کند .

کرگدن با خودش فکر کرد ، این صحنه قشنگ ترین

صحنه ی دنیاست و این دم جنبانک قشنگ ترین دم جنبانک دنیا

و او خوشبخت ترین کرگدن روی زمین .

وقتی کرگدن به اینجا رسید ،

احساس کرد که یک چیز نازک از چشمش افتاد .

کرگدن ترسید و گفت : دم جنبانک ،

دم جنبانک عزیزم ، من قلبم را دیدم ،

همان قلب نازکم را که می گفتی ...

امّا قلبم از چشمم افتاد ... حالا چکار کنم ؟

دم جنبانک برگشت و اشکهای کرگدن را دید .

آمد و روی سر او نشست و گفت :

غصّه نخور دوست عزیز ، تو یک عالم از این قلبهای نازک داری .

کرگدن گفت : راستی ، این که کرگدنی دوست دارد دم جنبانکی را

تماشا کند و وقتی تماشایش می کند ،

قلبش از چشمش می افتد ، یعنی چه ؟

دم جنبانک چرخی زد و گفت : یعنی اینکه کرگدنها هم عاشق می شوند .

کرگدن گفت : عاشق یعنی چه ؟

دم جنبانک گفت : یعنی کسی که قلبش از چشمهایش می چکد .

کرگدن باز هم منظور دم جنبانک را نفهمید ،

امّا دوست داشت دم جنبانک باز حرف بزند .

باز پرواز کند و او باز هم تماشایش کند و باز قلبش از چشمهایش بیفتد .

کرگدن فکر کرد ، اگر قلبش همینطور از چشمهایش بریزد ،

یک روز حتما قلبش تمام می شود .

آن وقت لبخند زد و با خودش گفت : من که اصلا قلب نداشتم ،

حالا که دم جنبانک به من قلب داد ، چه عیبی دارد ،

بگذار تمام قلبم را برای او بریزم .

description***کرگدن ها هم عاشق می شوند*** Emptyرد: ***کرگدن ها هم عاشق می شوند***

more_horiz
این خیلی قشنگ بود ممنون [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

description***کرگدن ها هم عاشق می شوند*** Emptyرد: ***کرگدن ها هم عاشق می شوند***

more_horiz
fagat tolaniye [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

description***کرگدن ها هم عاشق می شوند*** Emptyرد: ***کرگدن ها هم عاشق می شوند***

more_horiz
afson نوشته است:
fagat tolaniye [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]



:[sabaah]:

description***کرگدن ها هم عاشق می شوند*** Emptyرد: ***کرگدن ها هم عاشق می شوند***

more_horiz
طولانی هست ولی ارزش خوندنشو داره [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

description***کرگدن ها هم عاشق می شوند*** Emptyرد: ***کرگدن ها هم عاشق می شوند***

more_horiz
خیلی قشنگ بود ولی منم مثل کرگدن احساس میکنم قلب ندارم [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

description***کرگدن ها هم عاشق می شوند*** Emptyرد: ***کرگدن ها هم عاشق می شوند***

more_horiz
pas beram bekhonam
privacy_tip صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
power_settings_newقم بتسجيل الدخول للرد