امشب فهمیدم عشق یعنی بیخودی ...
فهمیدم تنهایی یعنی جی ....
تو چشام نگاه کرد و رفت ...
دعوتم کرد و رفت ...
گریه می کنم و برات می نویسم .. گریه می کنم چون یه عمر حرف.. تو .. گلوم گذاشتی و رفتی .. گذاشتی و رفتی .. ولی عب نداره .. عب نداره چون همیشه من به یادم .. به یاده اون همه خاطره
تو ذهنم ... رفتی سفرت سلامت .. حالا دیگه .... خدایا این چه رسمی بود ... خدایا ...خدایا جواب اشکام و حداقل بده .. خدا فکر کنم گمت کردم .. همش تقصیره خودم بود. ..
خدایا ... از گریه هم بدم می یاد ... برای چی دارم این جا می نویسم .. برای ترحم کسی .. برای کی .. خدا خوشبختش کن .. همین
فهمیدم تنهایی یعنی جی ....
تو چشام نگاه کرد و رفت ...
دعوتم کرد و رفت ...
گریه می کنم و برات می نویسم .. گریه می کنم چون یه عمر حرف.. تو .. گلوم گذاشتی و رفتی .. گذاشتی و رفتی .. ولی عب نداره .. عب نداره چون همیشه من به یادم .. به یاده اون همه خاطره
تو ذهنم ... رفتی سفرت سلامت .. حالا دیگه .... خدایا این چه رسمی بود ... خدایا ...خدایا جواب اشکام و حداقل بده .. خدا فکر کنم گمت کردم .. همش تقصیره خودم بود. ..
خدایا ... از گریه هم بدم می یاد ... برای چی دارم این جا می نویسم .. برای ترحم کسی .. برای کی .. خدا خوشبختش کن .. همین